چرا برای والدین خیلی راحتتر هست که وقتی فرزندشان اضطراب یا افسردگی دارد، با این نشانه های فرزند خود همدلی کنند ولی با نشانههای بیش فعالی در فرزندشان همدلی نمی کنند؟
چرا والدین به کودک نابینا اصرار نمیکنند که از پنجره بیرون را نگاه کند چونکه خواهرش میتواند نگاه کند اما از کودک بی شفعال می خواهند که مثل خواهرش بتواند بنشیند.
چرا والدین به یک فرد دیابتی نمیگویند که انسولینش را کنترل کند ولی از فرزند بیش فعال خود می خواهند رفتارش را کنترل کند؟
شما این ها را از فرزند بیش فعال خود می خواهید چون شما والدین او هستید و انتظار دارید وقتی شما گفتید، او باید انجام دهد.
همه این افرادی که به مشکلات آنها اشاره شد، نیاز به کمک شما دارند .
همه این افراد علاوه بر این نیاز به همدلی شما دارند.
پس چرا برای همه کمک و همدلی وجود دارد ولی برای فرد بیش فعال نه؟
جواب این هست که چون شاید همه ما اضطراب را تجربه کرده باشیم و همه ما روزهایی ناراحت بوده باشیم و می دانیم که اینها چیزهایی هست که گاهی اتفاق می افتد و کنترل کردن آنها سخت است.
از طرف دیگر ما بزرگسالان می خواهیم انطور که جامعه از ما انتظار دارد عمعلایم ل کنیم. ما خانه را تمیز می کنیم، غذا آماده می کنیم و.. در ادامه این رفتارها به این نتیجه می رسیم که رفتار چیزی هست که هر فرد خودش میتواند کنترل کند اگر خد فرد بخواهد.
اما نشانههای بیش فعالی تحت کنترل خود فرد نیست. برهمین اساس اگر بتوانیم به بیش فعالی از دیدگاه همدلی و درک نزدیک شویم، شاید متوجه شویم این رفتارهایی که ما خسته کننده می بینیم، یک راه است که کودک برای کمک گرفتن از ما استفاده می کند. پس این رفتارها را شخصی سازی نمی کنیم و با خشم به آنها جواب نمی دهیم.
شما اضطراب کودکتان را شخصی سازی نمیکنید پس چرا نشانههای بیش فعالی را شخصی سازی می کنید. او نمی خواهد از قصد شما را ناراحت می کند. او فقط نمی داند چه کار دیگری میتواند انجام بدهد، یا نمی داند چگونه خشمش را به کلام بیاورد یا از چه راه دیگری کمک بگیرد.
[برای اطلاعات بیشتر پست مقابل را مطالعه نمایید: تاثیر نشانههای بیشفعالی در والدین بر فرزندپروری ]