توانبخشی ترمیمی که آموزش عصبی شناختی و آموزش تسهیل گر نیز نام دارد شامل تمرین مکرر آموزشهای عصبی شناختی میشود. این دیدگاه معمولاً شامل تمرینات آموزشی مبتنی بر کامپیوتر و یا قلم کاغذی است که با هدف تقویت عملکردهای عصب شناختی طراحی شده اند. توانبخشی ترمیمی بر این پایه استوار است که تمرین گسترده، تکرار و بازخورد منجر به بهبود در مسیرهای عصبی میشود که عملکردهای عصبی شناختی را شکل داده اند. با ایجاد بهبود در سطح مسیرهای عصبی میتوان انتظار داشت که بهبود به سایر حوزههای عملکرد که به این شبکه های عصبی وابستهاند، تعمیم پیدا کند (کلینگبرگ، 2010). این مداخلات با هدف بهبود یا حفظ بعضی از تواناییهای زیربنایی یا ظرفیتهای شناختی (مثل توجه، حافظه، زبان و کارکردهای اجرایی) طراحی شدهاند (پنسفورد ، 2004).
بر اساس نظر تاکوچی (2010) عواملی که بر تأثیرگذاری نتایج مداخله ترمیمی نقش دارند، به شرح زیر است: سطح جذابیت تکالیف، محتوای آموزش، تغییرپذیری تکالیف، انطباقپذیری، برنامهریزی، زمان هر برنامه و فاصله زمانی بین شروع تا پایان مداخله. در بین این عوامل منطبق کردن آموزش با تواناییهای افراد خیلی مهم به نظر میرسد. بعلاوه اهمیت زیادی دارد که آموزش نه تنها منجر به افزایش عملکرد در تکالیفی شود که نیازمند آن توانایی شناختی هستند (انتقال نزدیک) بلکه به بافت سایر تکالیف که نیازمند سایر توانایی های شناختی است نیز تعمیم پیدا کند (انتقال دور).
از زمانی که کلینبرگ (2002) عنوان کرد آموزش عصب شناختی حافظه فعال با استفاده از نرمافزار آموزش حافظه فعال کاگ مد میتواند منجر به بهبود نقص عصب شناختی هدف (حافظه فعال) شود و همینطور نشانههای اختلال نقص توجه و بیش فعالی را میتواند کاهش دهد (انتقال دور)، علاقه زیادی به ارزیابی مداخلات عصب شناختی ایجاد شده است.
فراتحلیل های صورت گرفته در این حوزه، به صورت کلی بیانگر آن هستند که آموزش شناختی علیرغم بهبود در کارکرد شناختی هدف، تأثیرات محدودی بر نشانههای اختلال دارند به ویژه زمانی که ارزیابی ها توسط ارزیاب های ناآشنا به درمان صورت می گیرد. در واقع این مطالعات به این نتیجه دست یافتند که آموزش شناختی بر سایر کارکردهای شناختی و ارزیابیهای رفتاری اثرات انتقالی ندارد (کرتیس ، فرین ، براندیز ، بویتلار ، دالی و همکاران، 2015؛ راپورت، اربن ، کفلر و فریمن، 2013؛ سونگابارک و همکاران، 2013). این اثرات تنها در مواردی مشاهده شده که ارزیابی ها توسط افراد آشنا به درمان صورت گرفته است که می تواند با اثر انتظار/ هاوثورن مرتبط باشد. همچنین عدم اثربخشی بستههای آموزشی میتواند با عدم صرف زمان کافی برای آموزش یا با اختصاصی نبودن درمان مرتبط باشد؛ یعنی تکالیف شناختی به طور اختصاصی، مهارتی را که برای تقویت آن طراحی شدهاند، هدف قرار نمیدهند و استفاده از آنها نیازمند به استفاده از چند فرایند شناختی دیگر نیز هست (راپورت و همکاران، 2013).
آموزش شناختی از دیدگاه منطقی و پایه زیستشناختی پذیرفته شده است و نوروساینس شناختی نیز از فرض علمی اثرگذاری آن حمایت میکند؛ اما در حال حاضر با توجه به متناقض بودن یافتههای این حوزه نیاز به بررسیهای بیشتری وجود دارد. مطالعات آینده که روی کودکان انجام میپذیرد باید در پی تغییر محتوا و نحوه اجرا این آموزشها باشد تا با جذابتر کردن این مداخلات، کودکان کوچکتر (چه در حوزه بازیهای کامپیوتری و چه در حوزه بازیهای آموزشی غیر کامپیوتری) هم بتوانند از آن سود ببرند (سونگابارک، براندیز ، همیلتون و کرتس ، 2014).
[برای کسب اطلاعات بیشتر پست مقابل را مطالعه کنید: توانبخشی شناختی چیست؟]