سر کریچتون (1798) به گزارش وضعیتی پرداخت که در آن فرد به دلیل افزایش حساسیت سلولهای عصبی توانایی لازم برای ادامه دادن یک تکلیف را ندارد. این احتمالاً اولین توصیف علمی از اختلال نقص توجه و بیشفعالی است و یک نظر شگفتآور بود چون در آن زمان نشانههای روانپزشکی با نقص در اخلاقیات تبیین میشد. در 1902 سر جرج دبلیو عنوان کرد که این افراد از سالهای اولیه کودکی مشکلاتی در توجه پایدار و بازداری رفتار دارند.
پس از شیوع آنسفالیت در 18-1917 تعداد زیادی از کودکان مشکلاتی را در توجه و رفتار نشان دادند که این اختلال به عنوان اختلال رفتاری پس از آنسفالیت طبقه بندی شد.
این اختلال در دومین ویرایش راهنمای تشخیص و ارزیابی اختلالات روانی (DSM-II) به عنوان سندرم فزون کنشی دوره کودکی نام گرفت و فعالیت حرکتی بیش از حد به عنوان هسته اصلی اختلال در عملکرد در نظر گرفته شد (بارکلی،2005).
در راستای ایجاد مدلهای جدید برای فهم این اختلال، به تدریج اختلال نقص توجه و بیش فعالی به عنوان اختلالی مد نظر قرار گرفت که در آن همراه با مشکلات رفتاری، نقص عملکردهای شناختی نیز دیده میشود. سومین ویرایش راهنمای تشخیص و ارزیابی اختلالات روانی (DSM-III) در 1980 یک برچسب تشخیصی جدید را معرفی کرد که سندرم اختلال نقص توجه با و بدون بیشفعالی نام گرفت (انجمن روانپزشکی آمریکا ، 1980).
در 1987 این راهنمای تشخیصی بازبینی شد و اصطلاح اختلال نقص توجه و بیشفعالی مورد استفاده قرار گرفت. این اختلال در چهارمین راهنمای تشخیص و ارزیابی اختلالات روانی (DSM-IV) در 1995 به همین نام باقی ماند و 3 زیرمجموعه برای آن در نظر گرفته شد: نوع نقص توجه، نوع بیشفعالی- تکانشگری و نوع نقص توجه و بیشفعالی.
پنجمین ویرایش راهنمای تشخیص و ارزیابی اختلالات روانی، اختلال نقص توجه و بیشفعالی را در دسته اختلالات عصبی تحولی قرار میدهد. برای تشخیص این اختلال فرد باید 6 تا از 9 نشانه بیتوجهی و 6 تا از 9 نشانه بیشفعالی و تکانشگری را داشته و نشانهها باید بیش از 6 ماه تداوم داشته باشند. سن شروع اختلال قبل از 12 سالگی در نظر گرفته شده است (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013).
[برای کسب اطلاعات بیشتر پست مقابل را مطالعه نمایید: نشانه های اختلال نقص توجه و بیش فعالی در بزرگسالان]
[برای کسب اطلاعات بیشتر پست مقابل را مطالعه نمایید: نشانه های بیش فعالی در کودکان کوچکتر از 5 سال ]